عضو فعال کانون دفاع از حقوق بشر در ایران

۱۳۹۹ بهمن ۳, جمعه

شبانه سنگ قبری با عنوان «شهیده» برای خواهرم گذاشتند؛ در گفتگو با عظمت اژدری


 ماهنامه خط صلح – ۱۸ دی ماه ۱۳۹۸ هواپیمای اوکراینی که حامل ۱۷۶ مسافر بود، توسط سپاه پاسداران حداقل با شلیک دو موشک تنها به فاصله چند ثانیه ساقط شد و تمامی ۱۷۶ نفر(و نیز یک جنین هفت ماهه) کشته شدند. 

جمهوری اسلامی و حامیانش در داخل و خارج از کشور به مدت سه روز شلیک به هواپیمای مسافربری را انکار کرده و آن را سقوط ناشی از دلایلی همچون نقص فنی عنوان می‌کردند. پس از گذشت سه روز، با فشار فعالان حقوق بشر و احتمالا به دلیل حضور افراد غیر ایرانی و نیز درگیر بودن کشورهای دیگر، جمهوری اسلامی بیش از این توان انکار واقعیت را نداشت. هر چند انتشار ویدیویی در فضای مجازی که از لحظه شلیک و ساقط شدن هواپیما که توسط یکی از شهروندان به طور ناشناس ضبط شده بود، در تسلیم شدن و اعتراف ناقص جمهوری اسلامی به شلیک به هواپیمای مسافربری بی‌تاثیر نبود. پس از آن، شهرها و استان‌های مختلف ایران شاهد اعتراضات خیابانی خود جوش مردم بودند. خانواده‌های جانباختگان هواپیمای اوکراینی نیز در اقدامی هوشمندانه انجمنی تحت عنوان «انجمن خانواده‌های جانباختگان پرواز PS۷۵۲» تشکیل دادند تا به طور منسجم و با هدفمندی بیشتری به دادخواهی ادامه دهند.

یکی از قربانیان شلیک به هواپیمای مسافربری غنیمت اژدری است. او مورخ ۳۰ تیر ماه ۱۳۶۲ در شیراز زاده شد. خانم اژدری فارغ التحصیل رشته جنگل و مرتع داری از دانشگاه تهران بود که برای تحصیل در مقطع دکترا در دانشگاه گوئلف موفق به اخذ بورسیه شده و راهی کانادا شد. او که برای دیدار با خانواده‌اش به ایران سفر کرده بود، هنگام بازگشت به کانادا توسط موشک‌های سپاه پاسداران کشته شد.

خط صلح در این ماه پس از گذشت یک سال و اندی از واقعه با خواهر وی، عظمت اژدری، به گفتگو نشسته است. عظمت اژدری که خود ساکن انگلستان است از برخوردهای امنیتی با خانواده‌اش در ایران، تلاش‌هایش برای دادخواهی و حس و حال این روزهایش می‌گوید.

بیش از یک سال از شلیک موشک به هواپیمای اوکراینی می‌گذرد و در این مدت اتفاقات زیادی رخ داده است. نحوه عملکرد و پاسخگویی جمهوری اسلامی به بازماندگان این جنایت را چطور ارزیابی می‌کنید؟

جمهوری اسلامی نه تنها پاسخگوی خانواده‌ها و بازماندگان این جنایت نبوده بلکه آن‌ها را مورد آزار و اذیت نیز قرار داده است. هر چند جمهوری اسلامی نباید تنها پاسخگوی بازماندگان و خانواده‌ها باشد چرا که مرتکب یک جنایت بین‌المللی علیه بشریت شده و باید پاسخگوی کل دنیا باشد که متاسفانه نیست. در تمام طول این مدت جمهوری اسلامی نه تنها در کنار ما نبوده بلکه در مقابل ما قرار گرفته و با اخبار ضد و نقیض و کذب ما را تحت شکنجه‌های روانی و آزار و اذیت قرار داده است.
سرنگونی هواپیمای اوکراینی اولین و آخرین جنایت جمهوری اسلامی نیست. منتها تفاوتش با جنایت‌های دیگر این است که این جنایت در طول تاریخ بی‌سابقه است. سابقه نداشته که نیروی نظامی یک کشور به هواپیمای مسافربری همان کشور شلیک کند و تعداد بسیاری انسان بی‌دفاع و بی‌گناه را در آسمان وطن خودشان از بین ببرد. جمهوری اسلامی این جنایت را با برنامه‌ریزی انجام داده است و باید پاسخگو باشد. یکی از نکات قابل توجه در این ماجرا این است که بازماندگان و خانواده‌های جانباختگان در کنار هم قرار گرفته‌اند و برای دادخواهی از کوچک‌ترین تلاشی فروگذار نیستند. این مهم می‌تواند این پرونده را به پیش ببرد و روزی در یک دادگاه بی‌طرف کسانی را که دستور شلیک به هواپیما را صادر کرده‌اند، برای این امر برنامه ریزی کرده و کسانی که آن را انجام داده و اجرا کرده‌اند محاکمه شوند. شاید تنها چیزی که ما را سر پا نگاه داشته همین امید و آرزوی محاکمه عاملان و آمران این جنایت باشد.

در اردیبهشت سال جاری محمدجواد جمالی نوبندگانی، یکی از نمایندگان مجلس، گفت: «مسائل مربوط به سرنگونی این هواپیما را نمی‌توان بازگو کرد و خانواده کشته‌شدگان «احساسی» برخورد می‌کنند». نظر شما چیست؟

برای پاسخ به این پرسش می‌خواهم از آقای جمالی سوال کنم که شما چقدر به فکر احساسات ما بوده‌اید؟ از روزی که مرتکب این جنایت شده‌اید آن قدر با اخبار دروغ احساسات ما را جریحه‌دار کرده‌اید که دیگر بدتر از این نمی‌شود. می‌گویند بالاتر از سیاهی رنگی نیست. درست است که زندگی ما سیاه شده و به خاک سیاه نشسته‌ایم. ولی با قاطعیت می‌توانیم بگوییم بالاتر از سیاهی رنگی هست. بالاتر از سیاهی جنایتی است که شما مرتکب شده‌اید. بدتر از این امکان ندارد. به فکر احساسات ما نباشید همان طور که تا به حال نبوده‌اید. تمام مسائل مربوط به این جنایت را با شفاف سازی حل کنید و نه تنها پاسخگوی خانواده‌ها بلکه پاسخگوی تمام کشورهای درگیر با این مسئله و جامعه بین‌المللی باشید.

شکایتی که از طرف خانواده‌ها و انجمن خانواده‌های جانباختگان پرواز PS۷۵۲ مطرح شده به کجا رسیده و تا به حال چه موانعی بر سر راهتان بوده است؟ و نظرتان راجع به پیشنهاد مطروحه توسط جمهوری اسلامی یعنی غرامت چیست؟

من در عجبم که هنوز بعد از چهل و دو سال کسانی هستند که حرف‌های این چوپانان دروغگو را باور می‌کنند. کدام یک از حرف‌هایشان راست بوده که این یکی راست باشد؟ بحث غرامت به میزان صد و پنجاه هزار دلار در آستانه سالگرد فاجعه شلیک به هواپیما مطرح شد که دلیل آن می‌تواند یا تحریک کردن مردم علیه بازماندگان باشد و یا شاید ایجاد وسوسه‌ای در دل خانواده‌ها که خوش بختانه تیرشان به سنگ خورد و هیچ نتیجه‌ای عایدشان نشد. چرا که ما از ابتدا اعلام کردیم که به دنبال غرامت نیستیم و نخواهیم بود. روشن شدن حقیقت برای ما اولویت دارد. اگر هم قرار است غرامتی پرداخت شود باید بعد از مشخص شدن این که چه اتفاقی افتاده، چرا و این که چه کسانی باعث این اتفاق شده‌اند، باشد. این‌ها کسانی هستند که در همان ماه‌های اول صحبت از قیمت شتر برای پرداخت غرامت کرده بودند. چطور از شتر رسیدند به صد و پنجاه هزار دلار؟

من می‌خواهم رو به قاتلان ۱۷۶ انسان بی‌گناه(و نیز یک جنین هفت ماهه) بگویم ما از شما پول، غرامت، عنوان، حقوق و دلجویی نمی‌خواهیم. تنها چیزی که می‌خواهیم این است که عزیرانمان را حتی شده برای چند لحظه به ما برگردانید تا بتوانیم آن‌ها را در آغوش بگیریم، ببوسیم و با آن‌ها خداحافظی کنیم. آیا این کار در توانتان هست؟! همه این مزایایی که می‌گویید ارزانی خودتان. فقط همین یک کار را برای ما انجام بدهید.

هیچ غرامت و خسارتی جای عزیزانمان را پر نخواهد کرد. ما فقط می‌خواهیم در یک دادگاه عادل و بی‌طرف دست اندر کاران این جنایت محاکمه و مجازات شوند. خواسته ما فقط همین است. جمهوری اسلامی از بابت جنایت‌های چهل و چند ساله خود بارها به طور سوری و یا سمبلیک محکوم شده و نهایتا یکی از دارایی‌هایش در کشوری دیگر مصادره شده است. اما آن چه که ما می‌خواهیم یک محاکمه سوری و سمبلیک نیست. بلکه ما به دنبال تشکیل یک دادگاه واقعی و بین‌المللی و محاکمه و مجازات کسانی هستیم که به هر نحوی کوچک‌ترین نقشی در این جنایت داشته‌اند.

از آن جا که این جنایت در طول تاریخ بی‌سابقه است، حتی قوانین هم رویکردی برای رویارویی با این جنایت اتخاذ نکرده‌اند. چرا که هیچ گاه در هیچ کتابی نوشته نشده و پیش بینی نشده که یک کشور به هواپیمای مسافربری متعلق به خودش شلیک کند. همیشه احتمال داده‌اند که این عمل توسط کشورهای دیگری اتفاق بیفتد. بنابراین، تحقیقات ذیل چنین سوانح و یا فجایعی را بر عهده همان کشوری گذاشته‌اند که اتفاق در آن رخ داده است. پس، در مورد فاجعه هواپیمای اوکراینی نیز از آن جا که ایران خودش مسبب این جنایت بوده، طبق قانون هم خودش مسئول رسیدگی به این فاجعه است. این مانع بسیار بزرگی برای دستیابی به حقیقت است. چرا که جنایت کار خودش نمی‌تواند به جنایت ارتکابی رسیدگی و آن را بررسی کند.

در حال حاضر، ما خانواده‌ها به صورت انجمن در تلاش هستیم که بتوانیم این مشکلات را از سر راه برداریم و رسیدگی به این فاجعه را به کشورهای بی‌طرف واگذار کنیم تا بتوانیم دست کم به نتیجه‌ای قانع‌کننده برسیم.

آیا تلاش‌ها و پیگیری‌های کشورهای درگیر با این مسئله برای ملزم کردن جمهوری اسلامی به شفاف سازی برای شما قانع کننده بوده است؟

کشورهایی مانند کانادا و اوکراین تا به امروز تقریبا به خوبی عمل کرده‌اند، در مقابل جمهوری اسلامی ایستاده‌اند و در قبال گرفتن غرامت و خسارت کوتاه نیامده‌اند بلکه اصرارشان بر روشن شدن حقیقت بوده است‌. ولی سایر کشورهای درگیر این ماجرا از جمله آلمان، انگلیس، سوئد و افغانستان عملکرد خوبی نداشته‌اند و حتی در رسانه‌های خود این جنایت را به خوبی بازتاب نداده‌اند. به عنوان مثال، من در انگلیس می‌بینم که بسیاری از چنین فاجعه‌ی بزرگی اصلا اطلاعی ندارند و حتی نشنیده‌اند که چنین اتفاقی افتاده است و این برمی‌گردد به عملکرد رسانه‌ها و مدیاهای این کشورها که این جنایت را پوشش نداده‌اند و مردم‌شان درمورد آن اطلاعی ندارند.

عملکرد رسانه‌های فارسی زبان خارج از ایران و همچنین رسانه‌های انگلیسی زبان را در پوشش خبر ساقط شدن هواپیمای اوکراینی و مصاحبه با خانواده‌های کشته شدگان را چطور می‌بینید؟

اکثر ما خانواده‌های جانباختگان آدم‌هایی معمولی بودیم. داشتیم زندگی‌مان را می‌کردیم. نه سیاستمدار و کارشناس بودیم و نه از هوا و فضا سر درمی‌آوردیم ولی حالا دائما قوانین و اخبار را دنبال می‌کنیم و مجبور هستیم مصاحبه کنیم چرا که می‌خواهیم یاد عزیزانمان را زنده نگاه داریم و از فراموشی این جنایت جلوگیری کنیم. مصاحبه کردن اصلا کار آسانی نیست. انرژی زیادی لازم است. متاسفانه بعضی از نشریات و رسانه‌ها با ما تماس می‌گیرند و مصاحبه می‌کنند اما یا آن را منتشر نمی‌کنند و یا با تحریف به اشتراک می‌گذارند؛ شاید به دلیل این که با منافعشان هم سو نیست. بنابراین، ما تصمیم گرفتیم با بعضی از رسانه‌ها اصلا مصاحبه نکنیم. چون گزینشی رفتار می‌کنند و بعضی حرف‌ها را حذف می‌کنند. ما این را نمی‌خواهیم و از این بابت هیج رضایتی نداریم. ما هر مصاحبه‌ای انجام دهیم یا هر حرکت دیگری انجام دهیم فقط در راستای دادخواهی است.

اما به طور کلی، رسانه‌های فارسی زبان خارج از ایران تقریبا به خوبی توانسته‌اند خبر ساقط شدن هواپیمای اوکراینی را پوشش بدهند و واکنش نشان بدهند. همچنین رسانه‌های انگلیسی زبان در کانادا در کنار ما بوده‌اند. ولی رسانه‌های انگلیسی زبان کشورهای درگیر از جمله انگلیس خیلی ضعیف عمل کرده و این جنایت را کمرنگ نگاه داشته‌اند که نمی‌دانم دلیلش چیست. شاید این اتفاق اگر هر جای دنیا اتفاق می‌افتاد بسیار بیش از این بازتاب داده می‌شد و عکس العمل نشان داده می‌شد.
امیدوارم هر چه زودتر به نتیجه برسیم تا این نتیجه مثل آبی باشد بر آتش این کینه و ذره‌ای دل ما را آرام کند. هر چند این درد هرگز تسکینی ندارد و آرام نخواهد شد و چه بسا که روز به روز داغ‌تر و سوزاننده‌تر هم می‌شود.

فشارهای نهادهای امنیتی بر اعضای خانواده شما که در ایران هستند، چگونه بوده است؟

فشارهایی که از طرف نهادهای امنیتی به خانواده ما در ایران وارد شده شامل تماس‌های تلفنی و مراجعه‌های حضوری بوده است که به بهانه دلجویی قصد داشتند به منزل ما بیایند، شوی تلویزیونی برای خودشان راه بیندازند و شوآف کنند که مثلا ما با خانواده‌ها همراه بوده‌ایم. در صورتی که اصلا این طور نبوده و هدف‌شان چیز دیگری است‌. تنها هدفشان این بوده است که فیلم و عکس بگیرند و پخش کنند و حرف‌هایی از زیر زبان خانواده‌ها بکشند و با سانسور آن‌ها را به جامعه القا کنند. همین بهانه‌ها برای مراجعه به خانواده‌ها بسیار دردناک است و قابل توجیه نیست. آن‌ها سعی می‌کنند با مراجعه‌های حضوری خانواده‌ها را راضی به دریافت پول کنند؛ پولی که اسمش را غرامت گذاشته‌اند اما ما می‌دانیم که می‌خواهند این مبالغ را به عنوان دیه و حق السکوت پرداخت کنند. ما از آن‌ها نه غرامت می‌خواهیم و نه دیه و دلجویی. هیچ چیز نمی‌خواهیم. فقط می‌خواهیم حقیقت روشن شود و مشخص شود چه کسانی باعث و بانی این جنایت هستند. آن‌ها باید پاسخگو باشند و تاوان آن را پس بدهند. این تنها چیزی است که ما می‌خواهیم.

آیا جمهوری اسلامی برای برگزاری مراسم در ایران برای خانواده شما مشکل و محدودیت ایجاد کرده است؟ محل دفن غنیمت کجاست؟ آیا وسایل ایشان به شما تحویل داده شد؟

نمی‌توانم بگویم غنیمت را در شیراز دفن کردیم چرا که فکر می‌کنم از غنیمت چیزی باقی نمانده است. غنیمت آسمانی بود و جایش روی زمین نبود. خانواده ما هرگز سر خاک نرفته است چون فکر نمی‌کنیم آن چه که تحویل داده شده و دفن شده است بقایای غنیمت بوده باشد. مراسم از بزرگ داشت و تشییع گرفته تا نوشته روی سنگ، نصب سنگ و محل دفن از روز اول تا آخر تحت کنترل سپاه بوده است و ما دستمان کوتاه بوده از هر گونه دخالت در هر یک از این مراحل و اقدامات.

غنیمت در قسمت شهدا دفن شد. سپاه پیشوند «شهیده» بر نام خواهرم گذاشت؛ شهیده غنیمت اژدری. مگر غنیمت به جنگ رفته بود؟ مگر سرباز بود؟ غنیمت و همه هم‌سفرانش فقط یک بلیط هواپیما خریده بودند. فقط به وطن‌شان آمده بودند تا خانواده‌شان را ببینند. حقشان نبود این چنین پرپر و سوزانده شوند. غنیمت و هم‌سفرانش شهید یا شهیده نیستند. آن‌ها بی‌گناه بودند و به قتل رسیدند. بعد از این که غنیمت را به خاک سپردند، هر چند همان طور که پیش‌تر گفتم ما مطمئن نیستیم او واقعا غنیمت بوده یا نه، سپاه شبانه سنگ قبر را نصب کرد. پدرم از پیش متنی را نوشته و داده بود که آن را روی سنگ بنویسند. اما پاسخ دادند که قرار نیست هر چه شما خواستید ما بنویسیم! پدرم هم گفت حالا که این طور است هر چه می‌خواهید بنویسید… .

از وسایل غنیمت به ما چیزی تحویل داده نشده جز یک جفت گوشواره، یک انگشتر و یک پاسپورت نیمه سوخته. در حالی که غنیمت سه چمدان، طلا و پول، دوربین و لپ‌تاپ به همراه خود داشت که البته به هیچ وجه برای ما ارزش مادی ندارند اما از لحاظ معنوی بسیار برای ما ارزشمند بودند. ما می‌توانستم بسیاری از عکس‌ها و فیلم‌هایی که در دوربین و لپ‌تاپش داشت را داشته باشیم ولی متاسفانه این‌ها را به ما تحویل ندادند. طبق آن چه که شنیده‌ام در مواردی که حتی وسایل الکترونیکی‌ای که خراب نشده بودند و می‌توانستند به خانواده‌ها تحویل بدهند، بعد از جدا کردن مموری‌ها و هاردها وسایل را به خانواده‌ها تحویل داده‌اند. اما به خانواده ما چیزی تحویل داده نشده است.
من اصلا نمی‌توانم این‌ها را به زبان بیاورم؛ سنگ قبر، دفن، خاکسپاری، تشییع. این‌ها شایسته عزیزان ما نبود. آن‌ها باید سال‌های سال زندگی می‌کردند، خدمت می‌کردند اما خیلی زود عزیزانمان را از ما گرفتند.

در یک سال و اندی که از این جنایت می‌گذرد، از لحاظ روحی چه بر شما و خانواده غنیمت گذشته است و حالِ امروز شما چطور است؟

درست است. بیشتر از یک سال از این جنایت و فاجعه می‌گذرد. از یک طرف آن قدر بر ما سخت گذشته که نه یک سال که به قدر یک قرن گذشته است. از طرف دیگر، آن قدر این جنایت و این غم و درد برای ما تازه است که انگار همین دیروز اتفاق افتاده است. ما هر شب که می‌خوابیم با درد، غم، خشم و نفرت می‌خوابیم و هر صبح با همین احساس بیدار می‌شویم.

لطفا کمی از غنیمت و دنیای او بگویید؟ او چه آرزوها و برنامه‌هایی برای خود و دیگران داشت؟

ما در یک خانواده فرهنگی بزرگ شده‌ایم و همیشه تحصیلات آکادمیک برایمان بسیار حائز اهمیت بوده است. غنیمت پس از اتمام دوره دبیرستان، در رشته منابع طبیعی در دانشگاه چمران اهواز پذیرفته شد. از آن جا که غنیمت بک گراند قشقایی داشت، رشته تحصیلی و کارش باعث شد پیوندی با ریشه خود برقرار کند و از کارش لذت بیشتری ببرد. او پس از اتمام دوره لیسانس برای مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران در رشته جنگل و مرتع داری قبول شد. پس از آن، با رتبه سوم برای تحصیل در مقطع دکترا در دانشگاه تهران قبول شد اما متاسفانه سهمیه غنیمت را به شخص دیگری دادند و بدین گونه، غنیمت از حقش محروم شد. سپس، تصمیم گرفت در یکی از دانشگاه‌های خارج از ایران بورسیه تحصیلی بگیرد. مدت‌ها تلاش کرد، در آزمون آیلتس شرکت می‌کرد، با دانشگاه‌های مختلف مکاتبه می‌کرد، رزومه‌اش را آپدیت می‌کرد، مقاله می‌نوشت، در کنفرانس‌ها و سیمنارها شرکت می‌کرد و به طور هم زمان در شرکتی در تهران که مربوط به منابع طبیعی بود، کار می‌کرد. نهایتا موفق به اخذ یکی از بهترین بورسیه‌ها از دانشگاه گوئلف کانادا شد. سپتامبر ۲۰۱۹ برای ادامه تحصیل به کانادا رفت تا وارد دنیای جدیدی شود و زندگی نو و تازه‌ای را شروع کند. فقط چهار ماه از رفتنش به کانادا گذشته بود که گفت قصد تجدید دیدار با خانواده را در تعطیلات کریسمس و سال نو دارد اما ما به عنوان خانواده با او مخالفت کردیم و گفتیم فعلا شرایط ایران امن نیست؛ خصوصا پس از کشتار آبان ۹۸. اما غنیمت دل تنگ بود و به ایران سفر کرد و متاسفانه آخرین سفرش بود؛ نه تنها آخرین سفرش به کانادا بلکه آخرین سفر عمرش بود. در بین همه ما غنیمت موفق‌ترین بود. بسیار پرتلاش و با پشتکار بود و توانست به یکی از آرزوهای بزرگ زندگی‌اش که قبولی در مقطع دکترا بود دست پیدا کند. در حقیقت، ما یکی از بهترین‌هایمان را از دست دادیم. این نه تنها فراموش ناشدنی است بلکه هر روزی که می‌گذرد این درد تازه‌تر و پرغصه‌تر می‌شود. چرا که سال اول را در مرحله انکار واقعیت گذراندیم و برایمان باورپذیر نبود ولی هر چه که می‌گذرد و دل تنگی ما بیشتر می‌شود تازه متوجه می‌شویم که چه بر ما گذشته و چه اتفاقی افتاده و همین باعث می‌شود که ما بیشتر و بیشتر در این دریای غم غرق شویم. ما این جنایت را نه می‌بخشیم و نه می‌توانیم فراموش کنیم. این فاجعه هر روز و هر سال برای ما تازه‌تر و تازه‌تر است.

اگر بخواهم غنیمت را توصیف کنم، نه چون خواهرم است، بلکه حتی به عنوان یک شخص بی‌طرف می‌توانم بگویم غنیمت دختری پر از زندگی بود. همین یک جمله می‌تواند بیانگر نوع زندگی و شخصیت او باشد. غنیمت شور و نشاط داشت. عاشق رقص، موسیقی، رنگ، کشف ناشناخته‌ها، مسافرت، علم و تحصیل و پیشرفت بود و در همین عمر کوتاهش توانسته بود در تمام این زمینه‌ها پیشرفت کند و به بسیاری از آرزوهایش برسد. ما دوست داشتیم غنیمت را همیشه در کنارمان داشته باشیم، با یکدیگر پیر شویم و خاطرات، عکس‌ها و فیلم‌های بسیار بیشتری با هم داشته باشیم ولی متاسفانه جنایتکاران این شانس را از ما گرفتند و اجازه ندادند غنیمت راهی را که به خوبی می‌پیمود و در آن به پیش می‌رفت ادامه دهد. غنیمت به تازگی زندگی‌اش را در کانادا شروع کرده بود؛ زندگی تازه‌ای که بسیار به آن امید داشت و خوش بین بود. چون سال‌های سال برای رسیدن به موقعیتی که در آن قرار داشت تلاش کرده بود و زحمت کشیده بود و آن را به آسانی به دست نیاورده بود. نکته دیگری که می‌توانم اضافه کنم تا نشان دهم غنیمت چقدر مهربان بود و نسبت به دنیای اطرافش بی‌تفاوت نبود این است که غنیمت در سال‌های اخیر گیاه خوار شده بود و این تصمیم را فقط به خاطر احترام به حیوانات گرفته بود. کسی که نسبت به حیوانات چنین نگرشی دارد چطور می‌تواند نسبت به دنیا و انسان‌های اطرافش بی‌تفاوت باشد. غنیمت در سفرها و ماموریت‌هایش تحت تاثیر وضعیت کسانی که در مناطق محروم زندگی می‌کردند، قرار می‌گرفت و بارها با من تماس می‌گرفت و راجع به فقر مردم خصوصا در جنوب کشور به طور اخص در استان هرمزگان و همچنین طوفان‌های شن که مردم در آن جا با آن دست به گریبان بودند، صحبت و بسیار ابراز نگرانی می‌کرد.

من متاسفم از این که بخواهم عنوان کنم غنیمت وطن نداشت. غنیمت به ایران، به شهر شیراز و به ایلش قشقایی عشق می‌ورزید و هر چه در توان داشت برای خدمت ارائه می‌کرد. ولی من فکر نمی‌کنم جایی که به شما شلیک شود، آن جا دیگر وطن شما باشد. به دلیل این که غنیمت هنوز اقامت کانادا را هم نگرفته بود و با ویزای دانشجویی آن جا بود من معتقدم که غنیمت وطن نداشت.

گاهی آن قدر دلتنگی‌ام برای غنیمت شدید می‌شود که حالت جنون به من دست می‌دهد. چیزی مثل یک غده سرطانی در سینه‌ام رشد می‌کند. بغضم آن قدر شدید می‌شود که احساس می‌کنم دارد مرا خفه می‌کند. خواهری داشتم که دیگر ندارمش. درد کمی نیست. بدترین سوالی که می‌شود از من پرسید این است که چند خواهر و برادر هستید. نمیدانم باید بگویم هستیم؟ بودیم؟ دیگر نیستیم؟ چاره‌ای ندارم جز این که بگویم ما پنج خواهر و برادر بودیم اما در حال حاضر در این دنیای فیزیکی چهار خواهر و برادر هستیم ولی چون غنیمت همیشه با ما است ما همیشه پنج نفر هستیم. غنیمت فرزند چهارم خانواده بود و من فرزند اول خانواده هستم. با آن که سال‌ها از هم دور بودیم و همدیگر را کمتر می‌دیدیم ولی مدام با هم در تماس بودیم و ارتباط بسیار نزدیکی با یکدیگر داشتیم. از همه احوالات هم با خبر بودیم. در مورد کوچک‌ترین اتفاقاتی که در زندگی‌مان می‌افتاد با هم صحبت و مشورت می‌کردیم. غنیمت بهترینِ ما بود. من همیشه هر پرسشی در مورد تکنولوژی داشتم از غنیمت راهنمایی می‌گرفتم؛ آجی فلان فایل اکسل را چه کار کنم؟ آجی فلان کار را در پاورپوینت چطور انجام بدهم؟ او همیشه مرا راهنمایی می‌کرد. حالا خیلی جاها کم می‌آورم. در تمام زندگی‌ام کمبودش را خیلی احساس می‌کنم؛ در بهار و تابستان، وقتی باران می‌آید و وقتی به موزیک گوش می‌کنم. دلتنگش هستم… شدید… وحشتناک. جای غنیمت با هیچ چیز در زندگی ما پر نمی‌شود.

با آن که فقط چند سال تفاوت سنی داشتیم، غنیمت به حرمت آن چند سال هیچ وقت به من بی‌احترامی نکرد و همیشه به عنوان یک بزرگتر به من احترام می‌گذاشت حتی اگر از هم دل خور می‌شدیم و او رنجیده می‌شد. اکنون کار ما فقط افسوس و حسرت است. حسرت این که کاش بیشتر همدیگر را دیده بودیم، یکیدیگر را بیشتر شناخته بودیم، خاطرات بیشتری با هم داشتیم. لعنت به کسانی که با ما این کار را کردند و کشور ما را به جایی مبدل کرده‌اند که نمی‌شود در آن زندگی کرد و ما مجبور به مهاجرت شدیم. هشت سال بود که غنیمت را فقط سالی یک یا دو مرتبه می‌دیدم. این کافی نبود. فکر می‌کردم با رفتن غنیمت به کانادا به هم نزدیک‌تر شده‌ایم و راحت‌تر می‌توانیم یکدیگر را ببینیم اما نشد. غنیمت قبل از پروازش با من تماس گرفت. هر دو بیرون از منزل بودیم. نتوانستیم به خوبی با یکدیگر صحبت کنیم. گفتم آجی وقتی رسیدی زنگ بزن مفصل با هم صحبت کنیم اما صحبت ما افتاد به روز قیامت. این دنیا دیگر ارزش زندگی کردن ندارد. ولی چاره‌ای نداریم و محکومیم به زندگی و تحمل درد و رنج. جمهوری اسلامی فقط غنیمت را نکشته، بلکه زندگی همه ما را گرفته است. ما ذره ذره داریم می‌میریم و آب می‌شویم. به زندگی ما هم شلیک شده است. زندگی‌هایمان آتش گرفته است. ما هیج وقت آدم‌های سابق نخواهیم شد. دیگر هیچ وقت نمی‌توانیم از زندگی‌مان آن طور که باید لذت ببریم. دیگر هیچ وقت نمی‌توانیم از ته دل بخندیم و خوش حال باشیم. این غم در ما نهادینه شده است و تا ابد، تا روزی که نفس می‌کشیم باقی خواهد ماند. حتی اگر مبتلا به آلزایمر شویم و اسم خود را هم فراموش کنیم، این درد فراموش نخواهد شد.